نمونه نوع اول
،ماجراى حضرت ابراهيم عليه السلام است:
قال:افرايتم ما كنتم تعبدون،انتم و آباؤكم الاقدمون،فانهم عدو لى الا رب العالمين،الذى خلقنى فهو يهدين،و الذى هو يطعمنى و يسقين،و اذا مرضت فهو يشفين،و الذييميتنى ثم يحيين،و الذى اطمع ان يغفر لى خطيئتى يوم الدين... (14) .
ياء متكلم»در كلمات يهدين،يسقين،يشفين و يحيين،به خاطر حفظ قافيه باكلماتى مانندتعبدون،الاقدمون،الدين...»بر گرفته شده است.
مثال ديگر در اين آيه هاست: و الفجر و ليال عشر،و الشفع و الوتر،و الليل اذا يسر،هل فى ذلك قسم لذى حجر؟ (15) در اين جا ياء اصلى كلمه يسر»به خاطر هماهنگى بافجر و عشر و الوتر و حجر...حذف شده است.
مثال ديگر: يوم يدع الداع الى شيء نكر،خشعا ابصارهم يخرجون من الاجداث كانه مجراد منتشر،مهطعين الى الداع يقول الكافرون هذا يوم عسر (16) كه اگر ياءالداع»حذف نشده بود به نظر مىرسيد وزن شكسته است.
مثال ديگر: ذلك ما كنانبغ فارتدا على آثارهما قصصا (17) كه اگر ياءنبغى»را طبق قياس امتداد دهيم،وزن به نوعى مختل مىشود. همين اتفاق،به هنگام افزودن هاءساكن بر ياء كلمه يا ياء متكلم در اين مثالها خواهد افتاد: و اما من خفت موازينه فامه هاوية،و ما ادراك ماهيه،نار حامية (18) يا: فاما من اوتى كتابه بيمينه،فيقول هاؤم اقراواكتابيه،انى ظننت انى ملاق حسابيه،فهو فى عيشة راضية. .. (19) .

نمونه براى حالت دوم:
در اين نوع هيچ گونه تغييرى در صورت قياسى كلمه به وجود نمى آيد،اما اگر نظام تركيب كلمات تغيير كند،اختلالى در موسيقى نهفته در اين تركيب به وجود مىآيد،مثلا:
ذكر رحمة ربك عبده زكريا،اذ نادى ربه نداء خفيا،قال:رب انى وهن العظم منى واشتعل الراس شيبا،و لم اكن بدعائك رب شقيا (20) . كه اگر-مثلا-كلمه مني»پيش ازالعظم»آورده شود و عبارت به اين شكل در بيايد:قال ربى انى وهن منى العظم»
احساس مىشود وزن شكسته است واني»فقط بايد پيش ازالعظم»بيايد تا آهنگ حفظ شود: قال:رب انى وهن العظم منى .
پس همان گونه كه گفته شد،يك نوع موسيقى درونى در كلام قرآن وجود دارد كه احساس شدنى است،اما تن به تشريح نمى دهد. اين موسيقى در تار و پود الفاظ ودر تركيب درون جمله ها نهفته است و فقط با احساس ناپيدا و با قدرت متعال ادراك مىشود.
بدين ترتيب،موسيقى درونى،بيان قرآن را هم راهى مىكند و از آن كلماتى موزون و با حساسيتى والا مىسازد كه با كوچكترين حركات دچار اختلال مىشود،هر چند كه اين كلمات شعر نيستند و قيد و بندهاى بسيار شعر را هم ندارند،قيد و بندهايى كه هم آزادى بيان را محدود مىكنند و هم از مقصود دورمىسازند» (21) .
رافعى نيز گفته است:عرب در نوشتن نثر و سرودن شعر،با هم رقابت مىكردندو بر يك ديگر فخر مىفروختند،اما سبك كلام آنان هميشه بر يك منوال بود.آنان درمنطق و بيان آزاد بودند و فن سخن ورى مىدانستند.البته فصاحت عرب از يكطرف فطرى و از طرفى الهام گرفته از طبيعت بود.اما وقتى قرآن نازل شد،آنان ديدند كه طرح ديگرى در انداخته است.الفاظ همان بود كه مىشناختند،پى در پى،بدون تكلف و روان آمده و تركيب و هماهنگى و هم سازى در اوج است،از شكوه وفخامت آن در شگفت شدند و ضعف نهاد و ناچيزى ملكه ذهن خود را دريافتند.
بليغان عرب نيز نوعى از سخن ديدند كه تا آن زمان نمىشناختند.آنان،در حروف وكلمات و جمله هاى اين سخن تازه،آهنگى با شكوه مىديدند.تمام اين سخنان چنان متناسب در كنار هم نشسته بود كه به نظر مىرسيد قطعه اى واحد است.عرببه خوبى مىديد كه نظم آهنگى در جان اين سخنان جريان دارد و اين خود ضعف وناتوانى آنان را به اثبات مىرساند.
تمام كسانى كه راز موسيقى و فلسفه روانى قرآن را درك مىكنند،معتقدند كه درنزد هيچ هنرى نمىتواند با تناسب طبيعى الفاظ قرآن و آواى حروف آن برابرى يارقابت كند و هيچ كس نمىتواند حتى بر يك حرف آن ايراد بگيرد.ديگر اين كه قرآناز موسيقى بسيار برتر است و اين خصوصيت را داراست كه اصولا موسيقى نيست.
در نغمه هاى موسيقى،گوناگونى صدا،مد و طنين و نرمى و شدت و حركتهاى مختلفى كه هم راهش مىشود،به اضافه زير و بم و لرزش كه در زبان موسيقى،بلاغت صدا مى نامند،باعث خلجانات روحى مىشود.چنان چه اين جنبه از قرآنرا در تلاوت مد نظر بگيريم،در مىيابيم كه هيچ زبانى از زبان قرآن بليغ تر نيست وهمين جنبه بر انگيزاننده احساسات آدمى-چه عرب و يا غير عرب-است.با توجه به اين دست آورد،تشويق به تلاوت قرآن با صداى بلند،نيز روشن مىشود.
اين فاصله ها كه آيات قرآن بدان ختم مى شوند،تصويرهايى كامل از ابعادى است كه جمله هاى موسيقيايى بدان ختم مى يابند.اين فاصله در درون خود باصداها تناسب بسيار دارد و با نوع صوت و شيوهاى كه صوت ادا مىشود يگانگى بى مانندى دارد و از جهتى، اغلب اين فاصله ها با دو حرف نون و ميم كه هر دو درموسيقى معمول هستند يا با حرف مد پايان مىگيرند كه آن هم در قرآن طبيعى است» (22) .
برخى از اهل فن گفتهاند:در قرآن كريم بسيارى از فاصله ها با حروف مد»ولين»و افزودن حرف نون ختم مىشوند و حكمت آوردن چنين حروفى،ايجادنوعى آهنگ است.سيبويه نيز گفته است:آنان-يعنى عرب-چنان چه مىخواستندبه سخن خود آهنگ بدهند، حروف الف و ياء و نون را اضافه مىكردند و با اين كارصدا را كشيده مىخواندند.اما اگر مقصودشان ايجاد آهنگ نبود،از آوردن اينحروف خوددارى مىكردند.در قرآن نيز اين شيوه بسيار غنى تر و شايسته تر به كارگرفته شده است.
اما چنان چه با يكى از اين حروف خاتمه نيابد و مثلا با يك حرف ساكن پايان پذيرد،يقينا اين حرف به پيروى از آواى جمله و تقطيع واژگانى آن آمده و متناسب با لحن گفتار،به شايسته ترين نحو در موضع خود نشسته است.البته،چنين حروفى اغلب در جملات كوتاه آمده و ازحروف قلقله»يا بانگدار و يا طنين انداز و يا حروف ديگرى است كه در نظام موسيقى،لحنى براى آن قايل شده اند.
تاثير شيوه بر انگيختن با صدا در زبان بر دل همه آدميان طبيعى است.در قرآن كريم نظم آهنگ اعجاز گون صوتها همگان را مخاطب قرار مىدهد،چه آنان كه زبان رامى فهمند و چه آنان كه نمى فهمند.
بنابر اين،كلمات قرآن كريم از حروفى تشكيل شده كه اگر يكى از آن بيفتد ياعوض شود يا حرف ديگرى به آن افزوده شود،اختلالى پديد مى آيد و در روند وزن و طنين و آهنگ ضعفى آشكار مىشود و حس گوش و زبان را با اشكال روبه روخواهد كرد و سرانجام، انسجام عبارتها و زبدگى مخرجها و مسندهاى حروف وپيوستگى آن را به يك ديگر با اشكال روبه رو خواهد كرد و به هنگام شنيدن،ناهنجارى به هم راه خواهد داشت».
گفته اند:اين جنبه از اعجاز قرآن در درجه نخست به احساسات مبهمى بر مىگردد كه در قلب خواننده يا شنونده بر مى انگيزد.به عبارتى ديگر،حروف به شكل بى نظيرى در كنار هم قرار مى گيرند كه به هنگام شنيدن،بدون وجود دستگاههاى موسيقى و بدون وجود قافيه يا وزن و بحر،چنين آهنگ با شكوهى ازآن به سمع مىرسد.
در جايى از قرآن،زكريا خطاب به خداوند مىگويد: رب انى وهن العظم منى واشتعل الراس شيبا،و لم اكن بدعائك رب شقيا (23) .يا هنگامى كه به كلام حضرت مسيح در گهواره گوش فرا مىدهيم: انى عبد الله آتانى الكتاب و جعلنى نبيا،و جعلنى مباركااينما كنت، و اوصانى بالصلاة و الزكاة ما دمتحيا (24) .يا آن جمله آهنگين كه دربارهفرمان بردارى پيامبران سخن مىگويد: اذا تتلى عليهم آيات الرحمان خروا سجدا وبكيا (25) .يا آن لحن و آهنگ وحشتناك كه ديدار با خداوند را در روز قيامت توصيف مىكند، و عنت الوجوه للحى القيوم،و قد خاب من حمل ظلما (26) .
يا آهنگ دل نشين و شيرينى كه خداوند رحمان با آن پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله را موردخطاب قرار مىدهد.آهنگى كه دلها را مسخر مىكند: طه.ما انزلنا عليك القرآن لت شقى.الا تذكرة لمن يخشى،تنزيلا ممن خلق الارض و السماوات العلى.الرحمان علىالعرش استوى.له ما فى السماوات و ما فى الارض و ما بينهما و ما تحت الثرى.و ان تجهربالقول فانه يعلم السر و اخفى،الله لا اله الا هو له الاسماء الحسنى (27) .
اما هنگامى كه قرآن به سخن از جانيان و عذابى كه براى آنان در نظر گرفته شده مى پردازد،لحن آن به آهنگى مسين مبدل مىشود و در گوشها طنين مىاندازد.
واژگان،گويى سنگهاى سختىاند كه پرتاب مىشوند: انا ارسلنا عليهم ريحا صرصرافى يوم نحس مستمر،تنزع الناس كانهم اعجاز نخل منقعر (28) .ولى زمانى كه ملائكه تسبيح گويان از خداوند براى مؤمنين طلب مغفرت مىكنند،واژگان،مانند شمشهاى طلاروان مىشوند: ربنا وسعت كل شيء رحمة و علما فاغفر للذين تابوا و اتبعوا سبيلك . (29) اما هنگامى كه از روز قيامت سخن به ميان مىآيد،از كلمات نا آرام و عصبى وعبارات مقطع،هول و هشدار مى بارد: و انذرهم يوم الازفة اذ القلوب لدى الحناجركاظمين ما للظالمين من حميم و لا شفيع يطاع (30) .
سپس نوبت به گلايه مىرسد و چه گلايه اى كه سودى ندارد: يا ايها الانسان ما غرك بربك الكريم.الذى خلقك فسواك فعدلك.فى اى صورة ما شاء ركبك (31) .و زمانى هم مژدگانى داده مىشود...ملائكه به مريم مژده مى دهند كه حضرت مسيح متولد خواهد شد: يا مريم ان الله يبشرك بكلمةمنه اسمه المسيح عيسى ابن مريم وجيها فى الدنيا و الآخرة و من المقربين (32) .و يا فريادى باكلمهاى عجيب مانند دشنه: فاذا جاءت الصاخة.يوم يقر المرء من اخيه.و امه و ابيه.وصاحبته و بنيه.لكل امرء منهم يومئذ شان يغنيه (33) .
ديگر اين كه اين تنوع در سبك و لحن حروف و عبارات در معمارى قرآن،بافت بى نظيرى است كه نه پيش و نه پس از آن بوده و يا خواهد بود.تمام اين امور دركمال سادگى به وقوع پيوسته اند،و اثرى از ساختگى و يا تكلف در آن مشهودنيست.واژهها بسيار روان جريان مىيابند،وارد قلب مىشوند و پيش از دستبه كارشدن عقل و تحليل و تفكر و تامل آن احساس مبهمى را كه آدمى را به خشوع وامىدارد،بر مىانگيزد.به عبارتى،با رسيدن سخن قرآن به گوش و تماس با قلب،احساساتى را بر مىانگيزد كه ما تفسيرى براى آن نداريم.اين صفت به علاوه تمام صفات ديگر،روى هم رفته از قرآن پديدهاى مى سازد كه تفسير پذير نيست و مانندهم ندارد (34) .

نظم آهنگ درونى قرآن
موسيقى بيرونى»دست آورد صنايعى مانند قافيه،سجع و تجزيه يا تقسيم سخن منظوم به مصراعهاى مساوى و اوزان و بحور قرار دادى است كه همگى قالبهاى مجرد لفظى و پيوسته به شمار مىآيند.امانظماهنگ درونى»دست آوردجلالت تعبير و ابهت بيان پديد آمده از مغز كلام و كنه آن است.فاصله نوع نخست با نوع دوم نيز بسيار است،زيرا در نوع دوم،زيبايى لفظ و شكوهمندى معنا، پيوندى ناگسستنى دارند و مؤانست ميان اين دو نوايى احساس انگيز پديد مىآورد و نسيمى روح نواز را به وزيدن وا مىدارد و درون آدمى را به خلجان مى نشاند.
استادمصطفى محمود»در بيان راز شگفت معمارى قرآن كه در سبك خود بى نظير و در اسلوبش يگانه است،چنين مىگويد:اين راز يكى از عميقترين رازهاى ساختار كلامى قرآن است.قرآن نه شعر است و نه نثر و نه كلامى مسجع،بلكه قسمى معمارى سخن است كه موسيقى درونى را آشكار مىسازد.
بايد دانست كه ميان موسيقى درونى و موسيقى بيرونى فاصله بسيار است.براى مثال بيتى از شعرهاى عمر بن ابى ربيعه»را كه شعرهايش به داشتن موسيقى وآهنگ مشهور است،از نظر مى گذارنيم:
قال لى صاحبى ليعلم مابي ا تحب القتول اخت الرباب
شنونده وقتى اين بيت را مىشنود،از موسيقى آن به وجد مىآيد،اما موسيقى اين شعر از نوع بيرونى است و شاعر با آوردن كلامى موزون در دو مصراع متساوى وبا نشاندن يك پايان بندى هم سان-ياء ممدود-در هر كدام از دو مصراع،به آهنگين شدن سخن خود كمك كرده است.موسيقى در اين بيت از خارج به گوش مىرسد ونه از داخل و به عبارتى،پايان بندى(قافيه)و وزن و بحر،موسيقى را مىسازند.اماهنگامى كه اين آيه را تلاوت مىكنيم: و الضحى،و اليل اذا سجى (35) با شطرى رو به روهستيم كه از قافيه،وزن و مصراع بندى قرار دادى تهى است و با اين همه سرشار ازموسيقى است و از هر حرف آن نوايى دل پذير مى تراود.اين نوا از كجا و چگونه پديد آمده است؟اين همان نظماهنگ يا موسيقى درونى است.نظماهنگ درونى،رازى از رازهاى معمارى قرآن است و هيچ ساختار ادبى ياراى برابرى با آن را ندارد.
هم چنين وقتى مىخوانيم: الرحمان على العرش استوى (36) .يا وقتى سخنان زكرياخطاب به خداوند را تلاوت مىكنيم: قال رب انى وهن العظم منى و اشتعل الراس شيباو لم اكن بدعائك رب شقيا (37) .يا سخن خداوند خطاب به موسى را مىشنويم كه: انالساعة آتية اكاد اخفيها لتجزى كل نفس بما تسعى (38) .
يا سخنانى را كه خداوند با آن مجرمين را وعده كيفر مىدهد تلاوت مىكنيم كه:
انه من يات ربه مجرما فان له جهنم لا يموت فيها و لا يحيى (39) .هر كدام از اين عبارت هاداراى بنيان موسيقيايى قائم به ذاتى است كه موسيقى آن را درون واژهها و ازلا به لاى آن به شكلى شگرف بيرون مى تراود.
وقتى قرآن حكايت موسى را بازگو مىكند،شيوهاى سمفونيك و حيرت انگيز پيش مىگيرد: و لقد اوحينا الى موسى ان اسر بعبادى فاضرب لهم طريقا فى البحر يبسا لاتخاف دركا و لا تخشى.فاتبعهم فرعون بجنوده فغشيهم من اليم ما غشيهم.و اضل فرعونقومه و ما هدى (40) .واژگان در اوج سلاست اند.كلماتى ماننديبسا»يالا تخاف دركا»-به معناى لا تخاف ادراكا-تجسمى از رقتاند،گويى كلمات در دستان خالقشان ذوب مى شوند،نظام مىگيرند و نظم و آهنگى بىمانند در آنان تجلى مىيابد. اين نظماهنگ،ساختارى است كه در تمام كتب عرب مانندى نداشته و ندارد.
ميان اين نظماهنگ و شعر جاهلى،يا شعر و نثر معاصر هيچ گونه شباهتى فراهم نيست و على رغم تمام كينه توزىهاى دشمنان كه براى كاستن از شان قرآن صورت پذيرفته،تمام تاريخ حتى يك نمونه از تلاشهاى تقليد گونه و كيدهاى دشمنانه رامحفوظ نداشته است.در ميان اين همه هياهو،عبارتهاى قرآن خصوصيات منحصر به فرد خود را دارند و چون پديدهاى تفسير ناپذير جلوه مىكنند.يگانه توجيه باورمندان هاى كه مىتوان از آن داشت،اين است كه قرآن سرچشمهاى دارد دور از دست رس انسان.
اكنون،به ايقاع (41) زيباى نغمه آميز اين آيات گوش فرا دهيد:
رفيع الدرجات ذو العرش يلقى الروح من امره على من يشاء من عباده لينذر يومالتلاق (42) .
فالق الحب و النوى يخرج الحى من الميت و مخرج الميت من الحى (43) .
فالق الاصباح و جعل الليل سكنا و الشمس و القمر حسبانا (44) .
يعلم خائنة الاعين و ما تخفى الصدور (45) .
لا تدركه الابصار و هو يدرك الابصار (46) .
خواندن قرآن با آواز خوش
و رتل القرآن ترتيلا (47) .
حال كه با موسيقى درونى اجمالا آشنا شديم و ساختار نظماهنگ و نغمه هاىصوت و لحن شعرى شگفت آن را شناختيم،به اين نكته مىرسيم كه در دستور تلاوت قرآن،صداى خوش سفارش شده است و از قارى خواسته اند كه نكات ظريف تلاوت-اعم از كشيدن صدا و يا زير و بم آن و ترجيع قراءت و غيره-را رعايت كند.در اين جا به بازگويى چند روايت در اين زمينه مىپردازيم:
رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود:هر چيزى زيورى دارد و زيور قرآن آواز خوش است».
زيباترين زيبايى ها،يكى موى زيباست و ديگرى آواز و صداى دل كش».
قرآن را با آواز و نواى[متين]عرب بخوانيد و از آواز[مبتذل]اهل فساد وگنه كاران كبيره پرهيز كنيد» (48) .
آواز خوش زيورى براى قرآن است».
قرآن را با صداى خود خوش كنيد،زيرا صداى خوش زيبايى قرآن را افزون مىكند».
قرآن را با آوازتان زينتبخشيد».
امام صادق عليه السلام نيز در تفسير آيه: و رتل القرآن ترتيلا (49) فرموده است:به اين معناست كه آن را با تانى بخوانيد و صدايتان را خوش داريد» (50) .
امام باقر عليه السلام فرموده است:قرآن را با آواز بخوانيد،زيرا خداوند-عز و جل دوست مى دارد كه با صداى خوش قرآن خوانده شود» (51) .
رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود:قرآن با آهنگى حزين نازل شده،پس آن را با گريه[برخاسته از وجد]بخوانيد و اگر گريه نكرديد،لحن گريه به خود بگيريد و آن را باآواز خوش بخوانيد،كه هر كس آن را با آواز خوش نخواند،از ما نيست».
از ما نيست هر كس قرآن را با آواز خوش نخواند» (52) .
امام صادق عليه السلام فرمود:قرآن با حزن نازل شده،پس آن را با لحنى حزين بخوانيد» (53) .
البته سخنانى كه معتمدان از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل كرده اند فراوان و دليل اثباتى براى اين گفته هاست.
ابن الاعرابى گفته است (54) :عرب به هنگام سوار كارى يا نشستن در حياط و خيلى مواقع ديگر،به آواز ركبانى (55) تغنى مىكرد. وقتى قرآن نازل شد،پيامبر صلى الله عليه و آله خوش داشت كه عربها به جاى تغنى به آواز ركبانى،هجيراء (56) و آوازشان با قرآن باشد» (57) زمخشرى نيز گفته است:عرب عادت داشت كه در همه احوال-چه هنگام سواركارى و چه در حال لميدن و يا نشستن در حياط خانه ها و غيره-به آواز و زمزمه ركبانى تغنى كند.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله وقتى مبعوث شد،بر اين حال بر آمد تا آواز و زمزمه آنان با قرآن باشد.پس بدان فرمان داد،يعنى فرمود:هر كس قرآن را جاى گزين ركبانى نكند و آن را زمزمه زير لب و تغنى با آواز خوش قرار ندهد،از ما نيست» (58) .
فيروز آبادى گفته است:غناه الشعر و غنى به تغنية:تغنى به».يعنى شعر را به آواز خواند و آن را تغنى كرد.
شاعر گفته است:
تغن بالشعر اما كنت قائله ان الغناء بهذا الشعر مضمار» (59) زبيدى»ضمن آن كه نقل اين گفته را به پيامبر صلى الله عليه و آله منسوب داشته گفته است:
خداوند به هيچ كس چون پيامبر گرامى اجازه نداده است كه با قرآن آشكارا تغنى كند».
ازهرى»گفته است:عبد الملك البغوى»به نقل از ربيع و او به نقل از شافعى بهمن اطلاع داد كه معناى تغنى خواندن قرآن با صداى محزون و رقيق است» (60) .اوحديث ديگرى را نيز به شهادت مىگيرد كه مىگويد:زينوا القرآن باصواتكم».
بر همين اساس،امامان اهل بيت عليهم السلام كوشش داشتند كه قرآن با ترتيل و صداى بلند و تجويد و با آواز خوش خوانده شود.
محمد بن على بن محبوب اشعرى در كتاب خود به نقل از معاوية بن عمار روايت مىكند كه به ابى عبد الله عليه السلام گفتم:آيا هر كس،دعا يا قرآن مىخواند،اگرصدايش را بلند نكند،گويى چيزى نخوانده است؟فرمود:همين طور است،على بن الحسين عليه السلام در تلاوت قرآن،خوش صداترين مردم بود و هنگام تلاوت صدايش را چنان بالا مىبرد كه تمام اهل خانه بشنوند».امام صادق عليه السلام در خواندن قرآن خوش صداترين مردم بود.هرگاه شب براى تلاوت بيدار مى شد،صدايش رابالا مىبرد و وقتى سقاها و ديگر عابران از آن مسير مى گذشتند،مى ايستادند و به تلاوت او گوش مىدادند (61) .
هم چنين روايت است كه موسى بن جعفر عليه السلام نيز صدايى خوش داشت و قرآن نيكو تلاوت مىكرد.او روزى فرموده بود: على بن الحسين عليه السلام با صداى بلند قرآن مىخواند تا شايد ره گذرى از آن جا بگذرد و به خود آيد.وقتى امام چنان كرد، ديگرمردم آن را تاب نمى آوردند».از او پرسيده شد:آيا رسول الله صلى الله عليه و آله در نماز جماعت صدايش را به هنگام تلاوت قرآن بلند نمى كرد؟فرمود:رسول الله صلى الله عليه و آله فقط آن گونه كه در توان مردم بود تلاوت مىفرمود» (62) .
هم چنين از امام على بن موسى الرضا و او از پدرش و نياكانش از رسول الله صلى الله عليه و آله نقل است كه فرمود:قرآن را با آواز خوش بخوانيد،زيرا آواز خوش زيبايى قرآن را افزون مىكند»،سپس اين آيه را تلاوت كرد: يزيد فى الخلق ما يشاء (63) .
_______________________
اعجاز بيانى قرآن-آيةالله محمد هادى معرفت
نظرات شما عزیزان:
|