پیامبر اکرم (ص) فرمودند: آدمی تعجّب می کند از وفور ایمان مردم آخرالزّمان که پیامبری را ندیدند و امام آسمانی را زیارت نکردند و تنها ایمان به سطوری می آورند که بر روی کتابهای باقیمانده از وحی و کلمات معصومین نقش بسته است واقعه

واقعه

هنگامی که فتنه ها مانند پاره ای از شب ظلمانی شما را فراگرفت بر شما باد به همراهی با قرآن

نمونه نوع اول

،ماجراى حضرت ابراهيم عليه السلام است:

قال:افرايتم ما كنتم تعبدون،انتم و آباؤكم الاقدمون،فانهم عدو لى الا رب العالمين،الذى خلقنى فهو يهدين،و الذى هو يطعمنى و يسقين،و اذا مرضت فهو يشفين،و الذي‏يميتنى ثم يحيين،و الذى اطمع ان يغفر لى خطيئتى يوم الدين... (14) .

ياء متكلم‏»در كلمات يهدين،يسقين،يشفين و يحيين،به خاطر حفظ قافيه باكلماتى مانندتعبدون،الاقدمون،الدين...»بر گرفته شده است.

مثال ديگر در اين آيه‏ هاست: و الفجر و ليال عشر،و الشفع و الوتر،و الليل اذا يسر،هل فى ذلك قسم لذى حجر؟ (15) در اين جا ياء اصلى كلمه‏ يسر»به خاطر هماهنگى بافجر و عشر و الوتر و حجر...حذف شده است.

مثال ديگر: يوم يدع الداع الى شي‏ء نكر،خشعا ابصارهم يخرجون من الاجداث كانه م‏جراد منتشر،مهطعين الى الداع يقول الكافرون هذا يوم عسر (16) كه اگر ياءالداع‏»حذف ‏نشده بود به نظر مى‏رسيد وزن شكسته است.

مثال ديگر: ذلك ما كنانبغ فارتدا على آثارهما قصصا (17) كه اگر ياءنبغى‏»را طبق‏ قياس امتداد دهيم،وزن به نوعى مختل مى‏شود. همين اتفاق،به هنگام افزودن هاءساكن بر ياء كلمه يا ياء متكلم در اين مثال‏ها خواهد افتاد: و اما من خفت موازينه فامه‏ هاوية،و ما ادراك ماهيه،نار حامية (18) يا: فاما من اوتى كتابه بيمينه،فيقول هاؤم اقراواكتابيه،انى ظننت انى ملاق حسابيه،فهو فى عيشة راضية. .. (19) .

نمونه براى حالت دوم:

در اين نوع هيچ گونه تغييرى در صورت قياسى كلمه به وجود نمى‏ آيد،اما اگر نظام تركيب كلمات تغيير كند،اختلالى در موسيقى نهفته‏ در اين تركيب به وجود مى‏آيد،مثلا:

ذكر رحمة ربك عبده زكريا،اذ نادى ربه نداء خفيا،قال:رب انى وهن العظم منى واشتعل الراس شيبا،و لم اكن بدعائك رب شقيا (20) . كه اگر-مثلا-كلمه‏ مني‏»پيش ازالعظم‏»آورده شود و عبارت به اين شكل در بيايد:قال ربى انى وهن منى العظم‏»

احساس مى‏شود وزن شكسته است واني‏»فقط بايد پيش ازالعظم‏»بيايد تا آهنگ‏ حفظ شود: قال:رب انى وهن العظم منى .

پس همان گونه كه گفته شد،يك نوع موسيقى درونى در كلام قرآن وجود دارد كه ‏احساس شدنى است،اما تن به تشريح نمى‏ دهد. اين موسيقى در تار و پود الفاظ ودر تركيب درون جمله‏ ها نهفته است و فقط با احساس ناپيدا و با قدرت متعال ادراك‏ مى‏شود.

بدين ترتيب،موسيقى درونى،بيان قرآن را هم راهى مى‏كند و از آن كلماتى‏ موزون و با حساسيتى والا مى‏سازد كه با كوچك‏ترين حركات دچار اختلال‏ مى‏شود،هر چند كه اين كلمات شعر نيستند و قيد و بندهاى بسيار شعر را هم‏ ندارند،قيد و بندهايى كه هم آزادى بيان را محدود مى‏كنند و هم از مقصود دورمى‏سازند» (21) .

رافعى نيز گفته است:عرب در نوشتن نثر و سرودن شعر،با هم رقابت مى‏كردندو بر يك ديگر فخر مى‏فروختند،اما سبك كلام آنان هميشه بر يك منوال بود.آنان درمنطق و بيان آزاد بودند و فن سخن ورى مى‏دانستند.البته فصاحت عرب از يك‏طرف فطرى و از طرفى الهام گرفته از طبيعت‏ بود.اما وقتى قرآن نازل شد،آنان‏ ديدند كه طرح ديگرى در انداخته است.الفاظ همان بود كه مى‏شناختند،پى در پى،بدون تكلف و روان آمده و تركيب و هماهنگى و هم سازى در اوج است،از شكوه وفخامت آن در شگفت‏ شدند و ضعف نهاد و ناچيزى ملكه ذهن خود را دريافتند.

بليغان عرب نيز نوعى از سخن ديدند كه تا آن زمان نمى‏شناختند.آنان،در حروف وكلمات و جمله‏ هاى اين سخن تازه،آهنگى با شكوه مى‏ديدند.تمام اين سخنان چنان متناسب در كنار هم نشسته بود كه به نظر مى‏رسيد قطعه‏ اى واحد است.عرب‏به خوبى مى‏ديد كه نظم آهنگى در جان اين سخنان جريان دارد و اين خود ضعف وناتوانى آنان را به اثبات مى‏رساند.

تمام كسانى كه راز موسيقى و فلسفه روانى قرآن را درك مى‏كنند،معتقدند كه درنزد هيچ هنرى نمى‏تواند با تناسب طبيعى الفاظ قرآن و آواى حروف آن برابرى يارقابت كند و هيچ كس نمى‏تواند حتى بر يك حرف آن ايراد بگيرد.ديگر اين كه قرآن‏از موسيقى بسيار برتر است و اين خصوصيت را داراست كه اصولا موسيقى نيست.

در نغمه‏ هاى موسيقى،گوناگونى صدا،مد و طنين و نرمى و شدت و حركت‏هاى‏ مختلفى كه هم راهش مى‏شود،به اضافه زير و بم و لرزش كه در زبان موسيقى،بلاغت صدا مى‏ نامند،باعث‏ خلجانات روحى مى‏شود.چنان چه اين جنبه از قرآن‏را در تلاوت مد نظر بگيريم،در مى‏يابيم كه هيچ زبانى از زبان قرآن بليغ‏ تر نيست وهمين جنبه بر انگيزاننده احساسات آدمى-چه عرب و يا غير عرب-است.با توجه‏ به اين دست آورد،تشويق به تلاوت قرآن با صداى بلند،نيز روشن مى‏شود.

اين فاصله‏ ها كه آيات قرآن بدان ختم مى‏ شوند،تصويرهايى كامل از ابعادى‏ است كه جمله ‏هاى موسيقيايى بدان ختم مى ‏يابند.اين فاصله در درون خود باصداها تناسب بسيار دارد و با نوع صوت و شيوه‏اى كه صوت ادا مى‏شود يگانگى‏ بى‏ مانندى دارد و از جهتى، اغلب اين‏ فاصله‏ ها با دو حرف نون و ميم كه هر دو درموسيقى معمول هستند يا با حرف مد پايان مى‏گيرند كه آن هم در قرآن طبيعى‏ است‏» (22) .

برخى از اهل فن گفته‏اند:در قرآن كريم بسيارى از فاصله‏ ها با حروف‏ مد»ولين‏»و افزودن حرف نون ختم مى‏شوند و حكمت آوردن چنين حروفى،ايجادنوعى آهنگ است.سيبويه نيز گفته است:آنان-يعنى عرب-چنان چه مى‏خواستندبه سخن خود آهنگ بدهند، حروف الف و ياء و نون را اضافه مى‏كردند و با اين كارصدا را كشيده مى‏خواندند.اما اگر مقصودشان ايجاد آهنگ نبود،از آوردن اين‏حروف خوددارى مى‏كردند.در قرآن نيز اين شيوه بسيار غنى ‏تر و شايسته‏ تر به كارگرفته شده است.

اما چنان چه با يكى از اين حروف خاتمه نيابد و مثلا با يك حرف‏ ساكن پايان پذيرد،يقينا اين حرف به پيروى از آواى جمله و تقطيع واژگانى آن آمده ‏و متناسب با لحن گفتار،به شايسته‏ ترين نحو در موضع خود نشسته است.البته،چنين حروفى اغلب در جملات كوتاه آمده و ازحروف قلقله‏»يا بانگ‏دار و يا طنين ‏انداز و يا حروف ديگرى است كه در نظام موسيقى،لحنى براى آن قايل شده ‏اند.

تاثير شيوه بر انگيختن با صدا در زبان بر دل همه آدميان طبيعى است.در قرآن كريم ‏نظم آهنگ اعجاز گون صوت‏ها همگان را مخاطب قرار مى‏دهد،چه آنان كه زبان رامى‏ فهمند و چه آنان كه نمى‏ فهمند.

بنابر اين،كلمات قرآن كريم از حروفى تشكيل شده كه اگر يكى از آن بيفتد ياعوض شود يا حرف ديگرى به آن افزوده شود،اختلالى پديد مى‏ آيد و در روند وزن‏ و طنين و آهنگ ضعفى آشكار مى‏شود و حس گوش و زبان را با اشكال روبه روخواهد كرد و سرانجام، انسجام عبارت‏ها و زبدگى مخرج‏ها و مسندهاى حروف وپيوستگى آن را به يك ديگر با اشكال روبه‏ رو خواهد كرد و به هنگام شنيدن،ناهنجارى به هم راه خواهد داشت‏».

گفته‏ اند:اين جنبه از اعجاز قرآن در درجه نخست‏ به احساسات مبهمى‏ بر مى‏گردد كه در قلب خواننده يا شنونده بر مى‏ انگيزد.به عبارتى ديگر،حروف به‏ شكل بى‏ نظيرى در كنار هم قرار مى‏ گيرند كه به هنگام شنيدن،بدون وجود دستگاه‏هاى موسيقى و بدون وجود قافيه يا وزن و بحر،چنين آهنگ با شكوهى ازآن به سمع مى‏رسد.

در جايى از قرآن،زكريا خطاب به خداوند مى‏گويد: رب انى وهن العظم منى واشتعل الراس شيبا،و لم اكن بدعائك رب شقيا (23) .يا هنگامى كه به كلام حضرت مسيح ‏در گهواره گوش فرا مى‏دهيم: انى عبد الله آتانى الكتاب و جعلنى نبيا،و جعلنى مباركااينما كنت، و اوصانى بالصلاة و الزكاة ما دمت‏حيا (24) .يا آن جمله آهنگين كه درباره‏فرمان بردارى پيامبران سخن مى‏گويد: اذا تتلى عليهم آيات الرحمان خروا سجدا وبكيا (25) .يا آن لحن و آهنگ وحشت‏ناك كه ديدار با خداوند را در روز قيامت توصيف‏ مى‏كند، و عنت الوجوه للحى القيوم،و قد خاب من حمل ظلما (26) .

يا آهنگ دل نشين و شيرينى كه خداوند رحمان با آن پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله را موردخطاب قرار مى‏دهد.آهنگى كه دل‏ها را مسخر مى‏كند: طه.ما انزلنا عليك القرآن‏ لت شقى.الا تذكرة لمن يخشى،تنزيلا ممن خلق الارض و السماوات العلى.الرحمان على‏العرش استوى.له ما فى السماوات و ما فى الارض و ما بينهما و ما تحت الثرى.و ان تجهربالقول فانه يعلم السر و اخفى،الله لا اله الا هو له الاسماء الحسنى (27) .

اما هنگامى كه قرآن به سخن از جانيان و عذابى كه براى آنان در نظر گرفته شده ‏مى‏ پردازد،لحن آن به آهنگى مسين مبدل مى‏شود و در گوش‏ها طنين مى‏اندازد.

واژگان،گويى سنگ‏هاى سختى‏اند كه پرتاب مى‏شوند: انا ارسلنا عليهم ريحا صرصرافى يوم نحس مستمر،تنزع الناس كانهم اعجاز نخل منقعر (28) .ولى زمانى كه ملائكه تسبيح‏ گويان از خداوند براى مؤمنين طلب مغفرت مى‏كنند،واژگان،مانند شمش‏هاى طلاروان مى‏شوند: ربنا وسعت كل شي‏ء رحمة و علما فاغفر للذين تابوا و اتبعوا سبيلك . (29) اما هنگامى كه از روز قيامت‏ سخن به ميان مى‏آيد،از كلمات نا آرام و عصبى وعبارات مقطع،هول و هشدار مى‏ بارد: و انذرهم يوم الازفة اذ القلوب لدى الحناجركاظمين ما للظالمين من حميم و لا شفيع يطاع (30) .

سپس نوبت‏ به گلايه مى‏رسد و چه ‏گلايه ‏اى كه سودى ندارد: يا ايها الانسان ما غرك بربك الكريم.الذى خلقك فسواك‏ فعدلك.فى اى صورة ما شاء ركبك (31) .و زمانى هم مژدگانى داده مى‏شود...ملائكه به‏ مريم مژده مى‏ دهند كه حضرت مسيح متولد خواهد شد: يا مريم ان الله يبشرك بكلمة‏منه اسمه المسيح عيسى ابن مريم وجيها فى الدنيا و الآخرة و من المقربين (32) .و يا فريادى باكلمه‏اى عجيب مانند دشنه: فاذا جاءت الصاخة.يوم يقر المرء من اخيه.و امه و ابيه.وصاحبته و بنيه.لكل امرء منهم يومئذ شان يغنيه (33) .

ديگر اين كه اين تنوع در سبك و لحن حروف و عبارات در معمارى قرآن،بافت‏ بى‏ نظيرى است كه نه پيش و نه پس از آن بوده و يا خواهد بود.تمام اين امور دركمال سادگى به وقوع پيوسته‏ اند،و اثرى از ساختگى و يا تكلف در آن مشهودنيست.واژه‏ها بسيار روان جريان مى‏يابند،وارد قلب مى‏شوند و پيش از دست‏به كارشدن عقل و تحليل و تفكر و تامل آن احساس مبهمى را كه آدمى را به خشوع وامى‏دارد،بر مى‏انگيزد.به عبارتى،با رسيدن سخن قرآن به گوش و تماس با قلب،احساساتى را بر مى‏انگيزد كه ما تفسيرى براى آن نداريم.اين صفت ‏به علاوه تمام‏ صفات ديگر،روى هم رفته از قرآن پديده‏اى مى‏ سازد كه تفسير پذير نيست و مانندهم ندارد (34) .

نظم آهنگ درونى قرآن

موسيقى بيرونى‏»دست آورد صنايعى مانند قافيه،سجع و تجزيه يا تقسيم‏ سخن منظوم به مصراع‏هاى مساوى و اوزان و بحور قرار دادى است كه همگى‏ قالب‏هاى مجرد لفظى و پيوسته به شمار مى‏آيند.امانظماهنگ درونى‏»دست آوردجلالت تعبير و ابهت‏ بيان پديد آمده از مغز كلام و كنه آن است.فاصله نوع نخست‏ با نوع دوم نيز بسيار است،زيرا در نوع دوم،زيبايى لفظ و شكوه‏مندى معنا، پيوندى‏ ناگسستنى دارند و مؤانست ميان اين دو نوايى احساس انگيز پديد مى‏آورد و نسيمى‏ روح نواز را به وزيدن وا مى‏دارد و درون آدمى را به خلجان مى‏ نشاند.

استادمصطفى محمود»در بيان راز شگفت معمارى قرآن كه در سبك خود بى‏ نظير و در اسلوبش يگانه است،چنين مى‏گويد:اين راز يكى از عميق‏ترين رازهاى‏ ساختار كلامى قرآن است.قرآن نه شعر است و نه نثر و نه كلامى مسجع،بلكه‏ قسمى معمارى سخن است كه موسيقى درونى را آشكار مى‏سازد.

بايد دانست كه ميان موسيقى درونى و موسيقى بيرونى فاصله بسيار است.براى‏ مثال بيتى از شعرهاى ‏عمر بن ابى ربيعه‏»را كه شعرهايش به داشتن موسيقى وآهنگ مشهور است،از نظر مى‏ گذارنيم:

قال لى صاحبى ليعلم مابي ا تحب القتول اخت الرباب

شنونده وقتى اين بيت را مى‏شنود،از موسيقى آن به وجد مى‏آيد،اما موسيقى‏ اين شعر از نوع بيرونى است و شاعر با آوردن كلامى موزون در دو مصراع متساوى وبا نشاندن يك پايان بندى هم سان-ياء ممدود-در هر كدام از دو مصراع،به آهنگين‏ شدن سخن خود كمك كرده است.موسيقى در اين بيت از خارج به گوش مى‏رسد ونه از داخل و به عبارتى،پايان بندى(قافيه)و وزن و بحر،موسيقى را مى‏سازند.اماهنگامى كه اين آيه را تلاوت مى‏كنيم: و الضحى،و اليل اذا سجى (35) با شطرى رو به روهستيم كه از قافيه،وزن و مصراع بندى قرار دادى تهى است و با اين همه سرشار ازموسيقى است و از هر حرف آن نوايى دل پذير مى‏ تراود.اين نوا از كجا و چگونه ‏پديد آمده است؟اين همان نظماهنگ يا موسيقى درونى است.نظماهنگ درونى،رازى از رازهاى معمارى قرآن است و هيچ ساختار ادبى ياراى برابرى با آن را ندارد.

هم چنين وقتى مى‏خوانيم: الرحمان على العرش استوى (36) .يا وقتى سخنان زكرياخطاب به خداوند را تلاوت مى‏كنيم: قال رب انى وهن العظم منى و اشتعل الراس شيباو لم اكن بدعائك رب شقيا (37) .يا سخن خداوند خطاب به موسى را مى‏شنويم كه: ان‏الساعة آتية اكاد اخفيها لتجزى كل نفس بما تسعى (38) .

يا سخنانى را كه خداوند با آن مجرمين را وعده كيفر مى‏دهد تلاوت مى‏كنيم كه:

انه من يات ربه مجرما فان له جهنم لا يموت فيها و لا يحيى (39) .هر كدام از اين عبارت‏ هاداراى بنيان موسيقيايى قائم به ذاتى است كه موسيقى آن را درون واژه‏ها و ازلا به لاى آن به شكلى شگرف بيرون مى‏ تراود.

وقتى قرآن حكايت موسى را بازگو مى‏كند،شيوه‏اى سمفونيك و حيرت انگيز پيش مى‏گيرد: و لقد اوحينا الى موسى ان اسر بعبادى فاضرب لهم طريقا فى البحر يبسا لاتخاف دركا و لا تخشى.فاتبعهم فرعون بجنوده فغشيهم من اليم ما غشيهم.و اضل فرعون‏قومه و ما هدى (40) .واژگان در اوج سلاست‏ اند.كلماتى ماننديبسا»يالا تخاف دركا»-به معناى لا تخاف ادراكا-تجسمى از رقت‏اند،گويى كلمات در دستان خالقشان‏ ذوب مى‏ شوند،نظام مى‏گيرند و نظم و آهنگى بى‏مانند در آنان تجلى مى‏يابد. اين‏ نظماهنگ،ساختارى است كه در تمام كتب عرب مانندى نداشته و ندارد.

ميان اين نظماهنگ و شعر جاهلى،يا شعر و نثر معاصر هيچ گونه شباهتى فراهم ‏نيست و على رغم تمام كينه توزى‏هاى دشمنان كه براى كاستن از شان قرآن صورت‏ پذيرفته،تمام تاريخ حتى يك نمونه از تلاش‏هاى تقليد گونه و كيدهاى دشمنانه رامحفوظ نداشته است.در ميان اين همه هياهو،عبارت‏هاى قرآن خصوصيات‏ منحصر به فرد خود را دارند و چون پديده‏اى تفسير ناپذير جلوه مى‏كنند.يگانه‏ توجيه باورمندان ه‏اى كه مى‏توان از آن داشت،اين است كه قرآن سرچشمه‏اى دارد دور از دست رس انسان.

اكنون،به ايقاع (41) زيباى نغمه آميز اين آيات گوش فرا دهيد:

رفيع الدرجات ذو العرش يلقى الروح من امره على من يشاء من عباده لينذر يوم‏التلاق (42) .

فالق الحب و النوى يخرج الحى من الميت و مخرج الميت من الحى (43) .

فالق الاصباح و جعل الليل سكنا و الشمس و القمر حسبانا (44) .

يعلم خائنة الاعين و ما تخفى الصدور (45) .

لا تدركه الابصار و هو يدرك الابصار (46) .

خواندن قرآن با آواز خوش

و رتل القرآن ترتيلا (47) .

حال كه با موسيقى درونى اجمالا آشنا شديم و ساختار نظماهنگ و نغمه‏ هاى‏صوت و لحن شعرى شگفت آن را شناختيم،به اين نكته مى‏رسيم كه در دستور تلاوت قرآن،صداى خوش سفارش شده است و از قارى خواسته‏ اند كه نكات‏ ظريف تلاوت-اعم از كشيدن صدا و يا زير و بم آن و ترجيع قراءت و غيره-را رعايت كند.در اين جا به بازگويى چند روايت در اين زمينه مى‏پردازيم:

رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود:هر چيزى زيورى دارد و زيور قرآن آواز خوش است‏».

زيباترين زيبايى‏ ها،يكى موى زيباست و ديگرى آواز و صداى دل كش‏».

قرآن را با آواز و نواى[متين]عرب بخوانيد و از آواز[مبتذل]اهل فساد وگنه كاران كبيره پرهيز كنيد» (48) .

آواز خوش زيورى براى قرآن است‏».

قرآن را با صداى خود خوش كنيد،زيرا صداى خوش زيبايى قرآن را افزون‏ مى‏كند».

قرآن را با آوازتان زينت‏بخشيد».

امام صادق عليه السلام نيز در تفسير آيه: و رتل القرآن ترتيلا (49) فرموده است:به اين‏ معناست كه آن را با تانى بخوانيد و صدايتان را خوش داريد» (50) .

امام باقر عليه السلام فرموده است:قرآن را با آواز بخوانيد،زيرا خداوند-عز و جل‏ دوست مى‏ دارد كه با صداى خوش قرآن خوانده شود» (51) .

رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود:قرآن با آهنگى حزين نازل شده،پس آن را با گريه[برخاسته از وجد]بخوانيد و اگر گريه نكرديد،لحن گريه به خود بگيريد و آن را باآواز خوش بخوانيد،كه هر كس آن را با آواز خوش نخواند،از ما نيست‏».

از ما نيست هر كس قرآن را با آواز خوش نخواند» (52) .

امام صادق عليه السلام فرمود:قرآن با حزن نازل شده،پس آن را با لحنى حزين‏ بخوانيد» (53) .

البته سخنانى كه معتمدان از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل كرده‏ اند فراوان و دليل اثباتى براى اين گفته‏ هاست.

ابن الاعرابى گفته است (54) :عرب به هنگام سوار كارى يا نشستن در حياط و خيلى‏ مواقع ديگر،به آواز ركبانى (55) تغنى مى‏كرد. وقتى قرآن نازل شد،پيامبر صلى الله عليه و آله خوش ‏داشت كه عرب‏ها به جاى تغنى به آواز ركبانى،هجيراء (56) و آوازشان با قرآن باشد» (57) زمخشرى نيز گفته است:عرب عادت داشت كه در همه احوال-چه هنگام‏ سواركارى و چه در حال لميدن و يا نشستن در حياط خانه‏ ها و غيره-به آواز و زمزمه ‏ركبانى تغنى كند.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله وقتى مبعوث شد،بر اين حال بر آمد تا آواز و زمزمه ‏آنان با قرآن باشد.پس بدان فرمان داد،يعنى فرمود:هر كس قرآن را جاى گزين‏ ركبانى نكند و آن را زمزمه زير لب و تغنى با آواز خوش قرار ندهد،از ما نيست‏» (58) .

فيروز آبادى گفته است:غناه الشعر و غنى به تغنية:تغنى به‏».يعنى شعر را به آواز خواند و آن را تغنى كرد.

شاعر گفته است:

تغن بالشعر اما كنت قائله ان الغناء بهذا الشعر مضمار» (59) زبيدى‏»ضمن آن كه نقل اين گفته را به پيامبر صلى الله عليه و آله منسوب داشته گفته است:

خداوند به هيچ كس چون پيامبر گرامى اجازه نداده است كه با قرآن آشكارا تغنى‏ كند».

ازهرى‏»گفته است:عبد الملك البغوى‏»به نقل از ربيع و او به نقل از شافعى به‏من اطلاع داد كه معناى تغنى‏ خواندن قرآن با صداى محزون و رقيق است‏» (60) .اوحديث ديگرى را نيز به شهادت مى‏گيرد كه مى‏گويد:زينوا القرآن باصواتكم‏».

بر همين اساس،امامان اهل بيت عليهم السلام كوشش داشتند كه قرآن با ترتيل و صداى‏ بلند و تجويد و با آواز خوش خوانده شود.

محمد بن على بن محبوب اشعرى در كتاب خود به نقل از معاوية بن ‏عمار روايت مى‏كند كه به ابى عبد الله عليه السلام گفتم:آيا هر كس،دعا يا قرآن مى‏خواند،اگرصدايش را بلند نكند،گويى چيزى نخوانده است؟فرمود:همين طور است،على بن الحسين عليه السلام در تلاوت قرآن،خوش صداترين مردم بود و هنگام تلاوت‏ صدايش را چنان بالا مى‏برد كه تمام اهل خانه بشنوند».امام صادق عليه السلام در خواندن‏ قرآن خوش صداترين مردم بود.هرگاه شب براى تلاوت بيدار مى‏ شد،صدايش رابالا مى‏برد و وقتى سقاها و ديگر عابران از آن مسير مى‏ گذشتند،مى‏ ايستادند و به‏ تلاوت او گوش مى‏دادند (61) .

هم چنين روايت است كه موسى بن جعفر عليه السلام نيز صدايى خوش داشت و قرآن‏ نيكو تلاوت مى‏كرد.او روزى فرموده بود: على بن الحسين عليه السلام با صداى بلند قرآن‏ مى‏خواند تا شايد ره گذرى از آن جا بگذرد و به خود آيد.وقتى امام چنان كرد، ديگرمردم آن را تاب نمى‏ آوردند».از او پرسيده شد:آيا رسول الله صلى الله عليه و آله در نماز جماعت‏ صدايش را به هنگام تلاوت قرآن بلند نمى‏ كرد؟فرمود:رسول الله صلى الله عليه و آله فقط آن گونه‏ كه در توان مردم بود تلاوت مى‏فرمود» (62) .

هم چنين از امام على بن موسى الرضا و او از پدرش و نياكانش از رسول الله صلى الله عليه و آله نقل ‏است كه فرمود:قرآن را با آواز خوش بخوانيد،زيرا آواز خوش زيبايى قرآن را افزون‏ مى‏كند»،سپس اين آيه را تلاوت كرد: يزيد فى الخلق ما يشاء (63) .

 

1- مقدمه تفسر وى‏المحرر الوجيز»،ص 279.التمهيد،ج 5،ص 21.

2- ثلاث رسائل فى اعجاز القرآن،ص 29.

3- كتاب دلايل الاعجاز،ص 28.

4- ر.ك:ثلاث رسائل فى اعجاز القرآن،ص 34-29.

5- بقره 2:179.

6- اگر تقديرمن كل شي‏ء»باشد،كاملا نادرست است و اگرمن بعض الاشياء»باشد حالت ابهام دارد كه در متن قانون نبايد هيچ گونه نقطه ابهامى وجود داشته باشد.

7- ر.ك:التمهيد فى علوم القرآن،ج 5،ص 130-9.

8- شيخ محمد حسين كاشف الغطاء،الدين و الاسلام،ج 2،ص 107.

9- ر.ك:تفسير ابن جرير طبرى-جامع البيان-ج 29،ص 98.

10- اصطلاحاتى در موسيقى عروض است:يك حرف متحرك و بعد از آن يك حرف ساكن اگر بيايد سبب‏ خفيف ناميده مى‏شود.دو حرف متحرك اگر بعد از آن ساكنى نيايد سبب ثقيل ناميده مى‏شود.دو متحرك كه‏ بعد از آن يك ساكن بيايد،وتد مجموع ناميده مى‏شود.اگر حرف ساكن در ميان دو متحرك باشد وتد مفروق‏ ناميده مى‏شود.اگر سه حرف متحرك پى در پى باشد،فاصله كوچك ناميده مى‏شود و اگر چهار حرف متحرك‏ بيايد و بعد يك ساكن را فاصله بزرگ مى‏ خوانند.

11- قصص 28:30.ر.ك:استاد دراز،النبا العظيم،ص 99-94.

12- نجم 53:22-1.

13- روى،در اصطلاح عروض:حرف اصلى قافيه كه مدار قافيه بر آن است.

14- شعراء 26:82-75.

15- فجر 89:5-1.

16- قمر 54:8-6.

17- كهف 18:64.

18- قارعه 101:11-9.

19- حاقه 69:21-19.

20- مريم 19:4-2.

21- التصوير الفنى فى القرآن،ص 83-80.

22- رافعى،اعجاز القرآن،ص 216-188.

23- مريم 19:4.

24- مريم 19:31.

25- مريم 19:58.

26- طه 20:111.

27- طه 20:8-1.

28- قمر 54:20-19.

29- غافر 40:7.

30- غافر 40:18.

31- انفطار 82:8-6.

32- آل عمران 3:45.

33- عبس،80:37-33.

34- مصطفى محمود،محاولة لفهم عصرى للقرآن،ص 447-445.

35- ضحى 93:2 1.

36- طه 20:5.

37- مريم 19:4.

38- طه 20:15.

39- طه 20:74.

40- طه 20:79-77.

41- ايقاع:هم آهنگ ساختن آوازها.

42- غافر 40:15.

43- انعام 6:95.

44- انعام 6:96.

45- غافر 40:19.

46- انعام 6:103.ر.ك:محاولة لفهم عصرى للقرآن ص 19-12.

47- مزمل 73:4.

48- الكافى،ج 2،ص 616-614،شماره‏هاى 9-8-3.

49- مزمل 73:4.

50- بحار الانوار،ج 89،كتاب القرآن،شماره 21،ص 195-190.

51- الكافى،ج 2،ص 616،شماره 13.

52- بحار الانوار،ج 89،ص 191.

53- الكافى،ج 2،ص 614،شماره 2.

54- ابو عبد الله محمد بن زياد كوفى‏»يكى از زبان دانان مشهور عرب است كه در محضر درس او مردمان بسيارحاضر مى‏شدند.او در سخندانى و شناخت لفظ ناآشنا از همه سر بود،تا جايى كه مى‏گويند برابو عبيده‏»واصمعى‏»برترى داشته است.او در رجب سال 150 هجرى زاده شد و در شعبان 231 از دنيا رفت(قمى،الكنى و الالقاب،ج 1،ص 215).

55- ركبانى:خواندن سرود باكش و قوس دادن و زير و بم صدا.

56- هجيراء:زمزمه و طنين آواز و ترانه.

57- نهايه ابن اثير،ج 3،ص 391.

58- الفائق،ج 2،ص 36(رثث).

59- ابن منظور گفته است:منظور شاعر تغنى بوده و اسم را(غناء)به جاى مصدر آورده است‏».

60- لسان العرب،ج 15،ص 136،تحسين القراءة و ترقيقها»آمده است.

61- مستطرفات السرائر،ص 484.

62- كتاب الاحتجاج،ج 2،ص 170.

63- فاطر 35:1،ر.ك:عيون اخبار الرضا،ج 2،ص 68،شماره 222.

علوم قراني ، ص 227

 

_______________________

اعجاز بيانى قرآن-آيةالله محمد هادى معرفت


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

نویسنده: زهرا الف ׀ تاریخ: دو شنبه 9 خرداد 1391برچسب:اعجاز,قرآن, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

CopyRight| 2009 , theevent.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com